سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آن شب میان خانه مراسم گرفته بود
پیوند اشکهای علی بود و خونِ رود

بودند زینب و حسنین و زنی که داشت
می ریخت آب و غیر همینها کسی نبود

محرم نداشتند به جز آستینشان
گریه کنان روضه ی دستی که شد کبود

آنقدر غسل او به نوازش شبیه بود
انگار کن که فاطمه در خواب رفته بود

تا اینکه دست کوه به بازوی رود خورد
لرزید زانوانش و آتشفشان نمود

پروانه ها دویده به بالین شمع و بعد
می سوختند و باز به بالا رسید دود

دودی که پلکهای خدا را بهم کشید
یک قطره هم چکید به آن خانه در فرود

فرمود سجده های به تن را قیام کن
دارد قیام عرش خدا می شود سجود

حسین رستمی




نوشته شده در تاریخ سه شنبه 92 فروردین 6 توسط داود مهدی خانی

قالب وبلاگ